اعتراضات کارگری طبقه کارگر را آبدیده میکند
( بخش اول )
سعید مدانلو
یک فعال کارگری را سه نفر کنار در خانه اش ترور کردند. جمهوری اسلامی توحشش را عریان تر میکند. کارگران نیشکر هفت تپه چیزهای بیشتری دستگیرشان شده است. کارخانجات دیگر حمایت میکنند. تا همیجایش میتوان گفت٬ این یک گام بلند بود که برداشته شد. کمیت و کیفیت اعلام حمایتها نسبت به گذشته قابل ملاحظه بود و موثر واقع شد. گردنها کشیده ٬ سرها بالا تر می آیند. گوش میدهند. همه دارند گوش میدهند. مثل اینکه دارد خبری میشود. همۀ اسلام و همۀ سرمایه بسیج شده است.
جمهوری اسلامی تیم ترور فعالین کارگری تشکیل میدهد. میخواهد بترساند. اعلام هبستگی برایش زنگ خطر است. همه راهها قبلاً آزموده شد. برای کارگر جماعت٬ حل مشکل دارد میرود سرجایش تعریف بشود. سرمایه داری اسلامی با حکومتش در بن بست و بحران لاعلاج دست و پا ميزند. حالا دیگر درون منجلاب هر روز بیشتر ارعاب و اسلحه را دستگیره دستش میکند تا فرو نرود! ادامه آن سیاستها دیگر برایش ممکن نیست. باید به مراتب سبعانه تر از قبل عمل کند. ولی آیا طبقه کارگر این امکان را به جمهوری اسلامی میدهد؟
برای طبقه کارگر اکنون زمان طرد نمودن کامل شوراهای اسلامی کار است. زمان اعلام تشکیل منظم مجمع عمومیهاست.
این سه فاکتور٬ طرد شوراهای اسلامی کار٬ تشکیل منظم مجامع عمومی و مهمتر٬ اعلام همبستگی بخشهای مختلف تولیدی و خدماتی به سبعیت رو به تشدید حاکمیت سرمایه اسلامی غلبه خواهد نمود. همبستگی و اعلام حمایتهایی که دلیلی ندارد در میان طبقه کارگر تثبیت نشود و گسترش پیدا نکند. حملات فیزیکی خیابانی و تروریستی حاکمیت٬ گویای کسر آوردنش در ترفندهای ممکن و تاکنونی اش است. ایجاد وحشت با علنی کشی فعال کارگری چند پله بالاتر از به دادگاه بردن و محکوم به شلاق نمودن اوست.
هیچ بخش از سرمایه "خودی" و "آسمانی" و جهانی٬ با اینجای کار جمهوری اسلامی هیچ مشکلی ندارد. جمهوری اسلامی در امتداد تشدید جو درگیریش با سیاست آمریکا٬ سخت نیازمند قرارگرفتن در موقعيتى است که بتواند سرکوب گسترده طبقه را آغاز کند. مشکل جمهوری اسلامی در خارج ایران نیست. منتها در دست داشتن اهرم تخاصمات با آمریکا و قرار داشتن در موقعیتِ نه آشتی٬ نه جنگ٬ بهترین وضیعتی است که امکان تعرض فیزیکی و ترور طبقه را در داخل به آن میدهد. جمهوری اسلامی هرچه دامنه تخاصماتش با آمریکا را فراگیر تر و جهانشمول ترکند٬ هر چه موقعیت مصون تری برای خودش در ادامه تخاصمات دست و پا کند٬ دستش را در سرکوب بازتر میکند.
از جهتی طبقه کارگر نیز دارد از کار و کردار حکومت و همچنین از کار و کردار خودش می آموزد. کارگر کارخانه ای که برای کارگران معترض و اعتصابی کارخانه دیگری اعلام حمایت میکند٬ دیگر دستگیرش شده که منبعد چکار باید بکند. کارگران شرکت واحد نیز که قرار بود "سندیکا" باشند و از این حمایتها نکنند نیز از کارگر حق طلب نیشکر که گل کاشتند و شکر به کام طبقه کارگر کردند٬ پشتیبانی میکنند. نمیشود دیگر حمایت نکرد. دوستان کارگر شرکت واحد اتفاقاً حالا بیشتر میتوانند انتظار داشته باشند که در دورهای آتی و فزایندگی کار و حرکتشان٬ اعلام همبستگیها و حمایتهای بخشهای دیگر تولیدی و خدماتی از آنان٬ روی حکومت را کم کند. فقط یک صحنه خشم کارگر که در عکسها بود٬ پشت سرمایه را میلرزاند. آن چهره های خشمگین٬ شریف و حق طلب٬ شایسته احسنت طبقه کارگر است. و آن حمایتها که راه گشاست به همان درجه لیاقت و شایستگی دارد.
کارگر در مجمع عمومیش همیشه بهترین انتخاب را میکند. معمولاً مجمع عمومیها در ابتدای کار با جر و بحث شروع میکنند. با چند جلسه جا می افتند. مدام کارگران در مجمع عمومی آموخته تر میشوند. این خاصیت مجمع عمومیست. آنجا بهتر دستگیر آدم میشود که باید شورای اسلامی کار را بکلی طرد کرد. همان شوراهای اسلامی که از سال پنجاه و نه شروع کرد به زدن شوراهای کارگری ما در کارخانه ها٬ و تا حالا دوامش دادند. میتوان هوشان کرد. میشود خجالت زده و منزویشان کرد. البته بعضیهاشان در میایند چاقو هم میکشند. ولی همیشه چاقوکشها از جمعیت هراس میکنند.
در مجمع عمومی های منظم دستگیر کارگر میشود که اگر سایر کارخانه ها پشتیبانی کنند٬ کار شدنی است. قبلاً شاید خیلی جاها اینطور تصور نمیشد. بیشترین آدم توی این جنبش فکر میکرد٬ اگر به اسم کارخانه و یا شرکت خودش تنها برود نتیجه بهتری میگیرد. برایش دم میگرفتند که فقط و فقط "صنفی" است و سیاسی بودن را برایش تابو کرده بودند. قضیه تا حد زیادی برعکس بود.
هر اعلام پشتیبانی از کارگران اعتراضی هر کارخانه و شرکت و موسسه ای یک امر فوق العاده سیاسی است. مضامینی نظیر "هر کسی صنف خود" و "ما سیاسی نیستیم" کاملاً عکس همبستگی کارگری و اعلام پشتیبانی هاست. فکر میکنید کارگر معترض با داشتن پشتیبانی قوی کارگارن دیگر٬ راحت تر به حق و حقوقش میرسد یا بر عکس؟ اگر این نگاه "صنفی٬ کارخانه و شرکت و موسسه خودی" منزوی شود ٬ مسئله راحت قابل حل است. کارگران معترض بخش تولیدی و خدماتی اول باید دنبال حامیان قابل اعتماد بگردند. چه کارگران شاغل٬ چه بیکار و چه دانشجویان سوسیالیست که روی پرچم قرمزشان نوشته؛ آزادی- برابری. نوشته از کارگران حمایت میکنیم٬ از حق برابر زن حمایت میکنیم. رفقای ما از اعدام بیرون٬ از شکنجه بیرون٬ از زندان بیرون.
کارگر دارد دستگیرش میشود که تنها به انزجار بسنده نکند. طلب حمایت و حمایت کردن از اعتراضات ِ دیگر٬ تداوم این عمل و به خیابان کشاندنش٬ زمین را زیر پای حکومت مافیای اسلامی میلرزاند. اینطوری اگر بشود٬ دیگر حکومت نمیتواند اصلاح طلب شود. اگر هم بشود قیافه اش بی ریخت تر٬ متشتت تر، وحشتزده تر از آن خواهد بود که بخواهد برای جمهوری اسلامیش آبی گرم کند. منتها این بار هم توده ایها و امثالهم دست برنمیدارند. سه باره و چهار باره مجبورند شال و کلاه کنند٬ بروند یک خاتمی نشد٬ یک خاتمی چی٬ اینهم نشد٬ شده یک رفسنجانی٬ علم کنند. خیلیهاشان هم تا میتوانستند چوب لای چرخ کارگر گذاشتند: "دولت باید سوبسید بدهد" یعنی دولت باید پول کارگر را به سرمایه دار بدهد. معنی سوبسید هیچ چیز به جز این نیست. اگر بزرگترین اقتصاد دانشان این معنی را رد میکند٬ غلط میکند. سوبسید استثمار را راحت پنهان میکند. وقتی حکومت آنرا به عنوان "حامی کارخانه" میپردازد٬ شکلش عوض میشود و حالتش٬ حمایت دولت به کارگر جلوه میکند. در حالیکه سوبسید٬ عین ثروت تولید شده از بابت استثمار است. یک دست گشته٬ دوباره رفته جیب سرکردگان مافیا و اعوان انصارشان. سوبسید از اجزای مهم چرخدنده دستگاه تمدید استثمارکل طبقه کارگر و تشدید عمومی آن است. اینها به بخشهایی از سرمایه داری کاربدست در حکومت جمهوری اسلامی مشاوره میدهند. کل سرمایه داری در ایران در جمهوری اسلامی کاربدست است. اینها تلاش دارند٬ بخشی از کل سرمایه کار بدست را که اسمشان " قاچاقچی" نیست و به این "اعتبار" بخش "آبرومند" سرمایه اسلامی به حساب می آیند را وادار به رقابت با وارد کنندگان و توزیع کنندگان شکر٬ کنند. یعنی آنهایی که به قاچاقچیان "بد نام" دستگاه مافیا معروفند و خودشان بخش تفکیک ناپذیر کل سرمایه کاربدست هستند. از تشدید رقابت دو بخش از سرمایه چه چیز بجز تشدید استثمار و تشدید فلاکت طبقه کارگر حاصل میشود؟ گیریم که بخش "غیر قاچاقچی" دست قویتر را پیدا کند. چه مشکلی از کارگر حل میشود؟ از این بابت کجای زندگیش ترمیم میشود؟
کارگر در مجمع عمومیش می آموزد که قرار نیست بیش از این به فلاکت تن بدهد. آنجا می آموزد و آموخته هایش را به جامعه خودش میبرد و یک دنیا هم آنجا می آموزد و به کارخانه و مجمع عمومیش میبرد. مشکل کارگر در نهایت در خیابان حل میشود. مجمع عمومی کارگر کارخانه را به بخشهای دیگر طبقه کارگر٬ به دیگر فعالین طبقه کارگر و به خیابانها وصل میکند. کارگر به اهمیت تشکل اش پی میبرد. تشکلی که رنگ و بوی حکومت و سیاستهایش را تشخیص میدهد. تشکلی که ترفندهای سیاسی و اقتصادی سرمایه و به موازات آن٬ سیاست ارعاب کارگر را خوب می شناسد و عزم دارد به آن غلبه کند. سیاست ارعابی که دیگر از ربودن کارگر و حکم شلاق گذشته و به ترور خیابانی کارگر هم رسیده. گسترش اعتراضات کارگری و اعلام حمایتهای سریع و گسترده و در نتیجه افزایش چهره هایی نظیر چهره کارگر نیشکر جلوی فرمانداریها٬ استانداریها، مراکز حکومتی و خیابانهای شهرهای آن مملکت٬ راحت به سیاست ارعاب غلبه خواهد نمود.
ادامه دارد...
|